کد مطلب:154101 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:124

سخنرانی امام زین العابدین در مسجد اموی دمشق
روز جمعه ای امام زین العابدین در مسجد اموی شام حضور داشت یزید به خطیب مخصوص دستور داد تا به منبر رفته از بنی امیه تعریف و از حسین علیه السلام انتقاد نماید، خطیب یزید نسبت به درود و ثناء بر یزید و معاویه از حد اغراق گذشت و از امیرمؤمنان و حسین علیهماالسلام تا توانست انتقاد و سب و لعن نمود تا جایزه بیشتری از یزید بگیرد.

امام سجاد (ع) از این همه انحراف و حق كشی و دروغ پردازی به تنگ آمد بر خطیب فریاد زد: ویلك ایها الخاطب اشتریت مرضاة المخلوق بسخط الخالق فتبوأ مقعدك من النار. «وای بر تو ای خطیب خشنودی مخلوقی را با خشم خالق متعال خریدی جایگاهت پر از آتش باد».

سپس به یزید توجه كرد و فرمود:

آیا اجازه می دهی تا بر این چوبها بالا رفته و سخنانی بگویم كه در آن رضایت خدا و اجر و ثواب برای حاضرین باشد؟

نكته: اگر سخنران همچون خطیب یزید بر منبری سخنرانی كند منبر نخواهد بود و اگر سخنران در مسیر خدا و هدفش از سخنرانی تحصیل رضای خدا و ارشاد باشد آنگاه منبر خواهد بود لذا امام سجاد می فرماید: بر این چوبها و تخته پاره ها بالا روم نمی گوید: به منبر بروم زیرا منبر مسجد اموی چوب و تخته پاره است كه برای سوزانیدن شایسته است.

حضار از پیشنهاد زین العابدین تعجب كردند و در بهت فرورفتند كه این جوان علیل و بیمار چه می خواهد بگوید و چه می تواند بكند لذا با این كه یزید جواب رد داد مردم اصرار كردند كه اجازه دهد تا ببینند چه خواهد كرد.

یزید گفت: اگر به منبر برود جز با افتضاح من و بنی امیه پائین نخواهد آمد زیرا انه من اهل بیت قد زقوا العلم زقا. «كه او از خاندانی است كه دانش با شیر به آن ها تغذیه شده است»، بالاخره با اصرار زیاد مردم اجازه داد.

امام از پله های منبر بالا رفت و بر عرشه آن قرار گرفت، پس از حمد و ثنای پروردگار خطبه ای ایراد فرمود كه چشمها گریان و دلها لرزان شد و از جمله فرمود:

ایها الناس اعطینا ستا و فضلنا بسبع، اعطینا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و


الشجاعة و المحبة فی قلوب المؤمنین و فضلنا بان منا النبی المختار محمد (ص) و منا الصدیق و منا الطیار و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سیدة نساء العالمین فاطمة البتول و منا سبطا هذه الامة و سیدا شباب اهل الجنة.

«مردم خدا به ما شش امتیاز داد و به هفت چیز بر سایرین برتری یافتیم.

به ما علم و حلم و بزرگواری و فصاحت و شجاعت و محبت در دلهای مؤمنان داده است و به هفت امر به ما افتخار و فضیلت بخشید كه از ما است محمد مصطفی (ص) و از ما است صدیق این امت علی كه خلیفه و جانشین رسول خدا (ص) است و از ما است جعفر طیار و از ما است شیر خدا و رسولش حمزه سیدالشهدا و از ما است سیده زنان جهانیان فاطمه بتول و از ما است دو سبط این امت حسن و حسین كه دو سید جوانان بهشتند.

فمن عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی انبأته بحسبی و نسبی: انا بن مكة و منی انا بن زمزم و صفا، انا بن من حمل الركن باطراف الرداء، انا بن خیر من ائتزر و ارتدی، انا بن خیر من انتعل و احتفی، انا بن خیر من طاف و سعی، انا بن خیر من حج و لبی انا بن من حمل علی البراق فی الهواء، انا بن من اسری به من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی فسبحان من اسری، انا بن من بلغ به جبرئیل الی سدرة المنتهی، انا بن من دنی فتدلی فكان قاب قوسین او أدنی انا بن من صلی بملائكة السماء، انا بن من اوحی الیه الجلیل ما اوحی، انا بن محمد المصطفی، انا بن علی المرتضی، انا بن من ضرب خراطیم الخلق حتی قالوا لا اله الا الله، انا بن من ضرب بین یدی رسول الله بسیفین و طعن برمحین و هاجر الهجرتین و بایع البیعتین و صلی القبلتین و قاتل ببدر و حنین و لم یكفر بالله طرفة عین انا بن صالح المؤمنین و وارث النبیین و قاطع الملحدین و یعسوب المسلمین و نور المجاهدین و زین العابدین، ذاك جدی علی بن ابی طالب انا بن فاطمة الزهراء، انا بن سیدة النساء، انا بن الطهر البتول، انا بن بضعة الرسول، انا بن المرمل بالدماء، انا بن ذبیح كربلا، انا بن من بكی علیه الجن فی الظلماء و ناحت علیه الطیر فی الهواء.

«هر كه مرا می شناسد كه می شناسد و آن كه نمی شناسد از حسب و نسبم آگاه می كنم تا بشناسد: من فرزند مكه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، منم فرزند آن كه حجرالاسود را با گوشه های عبایش به جای خود نصب نمود، منم فرزند بهترین كسی كه حج كرد و تلبیه گفت، منم فرزند آنكه بر براق سوار شد و به آسمان رفت، منم فرزند آنكه در شب او را از مسجدالحرام به مسجداقصی بردند، پس منزه است آن كس كه او را سیر داد.


منم فرزند آنكه جبرئیلش به سدرة المنتهی رسانید.

منم فرزند كسی كه بر فرشتگان امامت كرد.

منم فرزند آن كه خدای بزرگ به او وحی فرستاد.

منم فرزند محمد مصطفی.

منم فرزند علی مرتضی.

منم فرزند آنكه با دو شمشیر جنگید و با دو نیزه مبارزه كرد و دو بار هجرت نمود. و دو بار بیعت كرد و به دو قبله نماز خواند، و در بدر و حنین با كفار جنگید و لحظه ای به خدای متعال كافر نشد.

من فرزند صالح مؤمنین و وارث پیامبران و ریشه كن كننده منكران خدا و سید و سرور مسلمانان و رهبر مجاهدان و زینت دهنده عبادت كنندگانم این است جدم علی بن ابی طالب. منم فرزند فاطمه زهرا، منم فرزند سیده زنان، منم فرزند پاك بتول.

منم فرزند پاره تن رسول خدا (ص).

من فرزند آنم كه به خون آغشته گردید.

من فرزند كسی هستم كه در كربلا ذبح گردید.

من فرزند آن كسی هستم كه پریان و پرندگان هوا در سوگ او گریه كردند.

چون سخن امام به اینجا رسید مردم صدا را به گریه و ناله بلند كردند و مسجد یك پارچه ضجه و ناله شد، یزید از ترس شورش مردم صدا زد: مؤذن اذان بگو.

مؤذن: الله اكبر.

زین العابدین: الله اكبر و اعلی و اجل و لا شیی ء اكبر من الله.

«خدا بزرگ است و عزیز و برتر از هر چیز و چیزی بزرگتر از خدا نیست».

مؤذن: اشهد ان لا اله الا الله.

امام سجاد: شهد بها شعری و بشری و لحمی و دمی.

«پوست و گوشت و خون و مویم شهادت به یكتائی خدا می دهد».

مؤذن: اشهد ان محمدا رسول الله (ص).

زین العابدین عمامه از سر گرفت و فرمود: مؤذن ترا به حق محمد قسم می دهم اندكی سكوت كن، آن گاه متوجه یزید گردید و فرمود: یزید! محمدی كه نامش را با این عظمت می برید جد من است یا جد تو؟

اگر بگوئی كه جد من است دروغ گفته و كافر شده ای و همه مردم می دانند كه دروغ


می گوئی، و اگر می دانی كه جد من است چرا عترت و ذریه اش را كشتی و چرا پدرم را بظلم و ستم شهید كردی و اموالش را غارت نمودی و زنان او را به اسارت كشاندی، آنگاه دست برد و جامه بر تن درید و گریان شد و فرمود: بخدا قسم اگر در دنیا كسی باشد كه جد او رسول خدا است غیر از من نیست، پس چرا این مرد پدرم را كشت و ما را اسیر نمود، سپس فرمود: یزید! این كارها را می كنی و باز هم می گوئی: محمد رسول الله و رو به قبله می كنی، وای بر تو از روز قیامت كه جد و پدرم دشمن تواند.

یزید صدا زد: مؤذن اقامه نماز بگو [1] .


[1] بحار ج 45 ص 137 - نفس المهموم ص 451 - حياة الحسين ص 386.